امروز افتضاح بود..........(البته صبح بدک نبود)
خودش نیس ولی فکرش هست.
فک کنم همین جمله بالایی گویای همه چیز هست...........
خسته شدم از اینکه زنگ بزنم و این جمله رو بشنوم((دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد))
فردا هم امتحان دارم و مث بز دارم وبلاگ نویسی میکنم.:|
اخه چرا من نمیتونم واسه ی ساعت فکرم رو از دست اون بزمجه ی بیمسوءلیت جدا کنم خیر سرم درس بخونم.
تازه گشنممم هست و با مامانم قهرم:|
اصلا کلا از یکشنبه ها بدم میادددددددددددد
خب...
به طرز خفن حوصله ام سررفته:/
یه عالمه درس دارم ولی هیچی نخوندم.
امتحانات هم در راه اند ولی من ذهنم درگیره.
ذهنم درگیر امین است.
ده روزه ازش خبر ندارم..................گوشیشو فروخته.
بیشعور ی پیامم نمیده,عوضی......نمیگه سیمکارتمو بزارم تو یه گوشی دیگه به این دختره ی اس ام اس بدم دلش شاد شه
خاک تو سر بی مسولیتش...........بز اخمق
بعضی اوقات دلم میخاد بزنمش.........
سلام
اصن نمیدونم برا چی وبلاگ درست کردم
خب این که من ی احمقم ک درش شکی نیست.
شاید وبلاگ درست کردم که حرفایی ک نمیتونم به دوستام یا خانوادم بزنم و اینجا بزنم.
خب .........
هه اصن نمیدونم چی بگم.......
از روی اسمم ک مشخصه (چرت نویسی)
میدونم هیچ کس نوشته های منو نخواهد خوند
ولی نوشتنش ک بد نبس
